نبض زندگیمون کارن جاننبض زندگیمون کارن جان، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

درگذر ثانیه های رشدوبالندگیت ومادرانگی های آرام من

دلیل خوشحالی و بی تفاوتی به سختیها توهستی

1393/3/28 18:22
نویسنده : مامان فرشته
715 بازدید
اشتراک گذاری

چقدر دلم می خواهد این روزها را در مشتم بگیرم تا نگذرند!

چقدر دلم می خواهد حس این روزها را هر ثانیه بنویسم و بنویسم...

توبزرگ میشوی ومن گویا مالک همیشگی توهستم وطوری در آغوشم میفشارمت که تمام دردها وخستگیهای روزمرگیم از تنم رخت میبندد وجودت، نامت ،نگاه گرم ومهربانت ،شیرین زبانیهایت همه مرهم دردهای در سینه فرو برده ام هست  این روزهارا میگذرانم با حس لطیف مادری با رایحه زیبایت عجیب است که هنوز بوی نوزادیت را میدهی وهروقت با تمام وجود بویت را نفس میکشم به یاد لحظه اول دیدارت می افتم فرزندکم حضورت درقلبم قلب مرا به یک لانه گرم تبدیل کرده برای گرم نگهداشتن وجودت ،نمیدانم ...

که وقتی با تمام وجودم سیراب نگاهت میکنم مرا میفهمی حسم را عشقم را ونگرانیهایم برای آینده ات را پسرک زیبای من چه حسی است میان من وتو که اینطور واله وشیدایت شده ام وتاب لحظه ای بی قراریت را ندارم  تو از من کسی ساختی که تاکنون ازخود سراغ نداشتم پرزتحمل و بی توجه به افکار و عمل دیگران بی تفاوت به زخم زبانها وسرخ رویی ها گوئی خدا مرا مامور کرده و دیگر بجز تو ساختن خانه پراز آرامش برایت ، چیزی مهم نیست از برای من میدانم اگر نبودی تاب تحمل خیلیها را نداشتم تاب دیدن خیلی از آدمهای درصورت آدم ودردرون شیطان را همانهایی که نماد هبوت انسان در درون شیطان پرستی هستند وبرای رسیدن به امیال شیطانی خود دست به دامن شیطان شده اند وخود خبر ندارنداز راهی که ادامه میدهند همانهایی که حتی به خون ورگ خود نیز رحم نمیکنند وبخاطر خود پرستی خود مانع خوشحالی وخوشبختی خودی میشوند...ودست آخر حتی رفتارهای خود را فراموش میکنند وانتظار پاک کردن این خاطرات از ذهن را دارند ...ولی از وقتی که به جایگاهم وبه ماموریتم برای تو پی بردم از کسی دلگیر نیستم وکینه ای ندارم تورا که بو میکنم باخود میگویم مگر میشود مادر باشی ودلگیر از حتی کسی که آزارت میدهد باشی و یا توهم در فکر آزار کسی باشی وقتی مادر نمیتواند اذیت تکه ای از جانش راببیند مگر میشود که بخاطر کینه باکسی جایگاه این موجود هدیه شده از پروردگاررا آلوده به حس کینه نسبت به دیگران کند پس بخاطر اینکه جایگاه تو در قلبم همجوار با کینه نباشد وباگناه تنفر، آلوده نگردد همه آنها که آزارم دادند واشکهای چشمم را لبریز کردند رابخشیدم فقط برای اینکه قلبم صاف باشد از تمام کینه ها وحس تنفر، تا جایگاه تو در قلبم تاریک نباشد که مبادا ازاین حس تنفر به تو بیاموزم که تو پاکی وباید پاک بمانی چطور میشود مادری حتی از دشمنش کینه داشته باشد و فرزند آزاده تربیت کند همه را بخشیدم به نگاهی به کرشمه ای به لبخندی به نازی به دمی ازتو پسرم هرروز که میگذرد افسوس دیروزت را میخورم که چرا یک دل سیر نگاهت نکردم وچرابیشتر بویت نکردم من که قادر به نگه داشتن بویت نیستم بقول پریساجون از همه زندگیت لباسها ،کفشها از صورت قشنگت درعکسها میتوانم برای خود یادگاری نگه دارم ولی بویت را چه کنم از بویت چطور یادگاری نگه دارم کاش میشد که این بوی سراسر آرامش راهم بتوانم یادگاری داشته باشم  آن لحظه که برای آرامش صورتت را درزیر گردنم فرو میبری ومن پراز حس وبوی تو میشوم  آن را چه کنم قدم برداروتو مادر رشد کن تامن بیشتر عاشقت شوم واین فلسفه مادر بودن هست ،فلسفه فرزند پروری وفلسفه مهربانی حالا میفهمم که چرا میگویند بهشت زیر پای مادران است چرا که اگر من مادر جایگاه خود را بشناسم وبدانم خدا چه رتبه ای بر من ارزانی داشته از منزلت خود برای رسیدن به لذت شیطانی پیروزی بر دیگری بهره نمیبرم درست است که باید بی ادب را متوجه رفتار خود کرد ولی باید گذشت بخاطر بزرگی ذاتی ائی  که خدا به خاطر مادر بودنت هدیه کرده وغبطه میخورم به حال مادرانی که مادر هستند واین راز را درک نکرده اند وهنوز به فکر بازار افکارو رفتارهای زننده زنانگی زنانی هستند که در رویه شیطانی فررفته اند وبه فکر آزار دیگر ی هستند واز بزرگی خود میکاهند بخاطر بنده دیگرخدا که هم دربرابر خدا روسیاه باشند وهم دل خویش را از جلای براق مادری درآورند مادر از وقتیکه به این فلسفه رسیده ام دیگر نه از کسی کینه ای به دل میگیرم نه لحظه هایم را بااین افکار ،بد خاطره میکنم میدانم خدا خود همه چیز را مییند وچه سخت است دیدن هبوت انسان در سیاهچال راه شیطان چه لحظه ای هم این متن به اینجارسید بانگ اذان پیچیده تو خونه ومن با دلی لرزان خدایم را قسم میدهم به مادر دوعالم که هرگز من را بحال خودم رهانکند وهمیشه نگهبان من وکسانیکه از صمیم قلب دوستشان دارم باشد وبه همه راه راست راهدیه کند خدایا خودت دستم رابگیر که حتی با لبخندی دلی را به درد نیاورم که در روز وادی بدهکار ناس باشم که این بدترین ونابخشوده ترین گناه است... آمین

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان آراد و نیکراد
29 خرداد 93 1:42
خصوصی داری عزیزم...
مامان
29 خرداد 93 23:54
عزیزم بسیار بسیار زیبا حرف لت را گفتی همیشه سالم و سلامت باشی مامان جون مهربون
مامان فرشته
پاسخ
نظرلطفتونه