عشق حسین در دل همه ماجاریست
بزرگترین آرزوم بعد از بدنیا اومدنت این بوده که همیشه در دلت عشق به ائمه جاری باشه وتمام تلاشم در تربیتت اینکه دیندار باشی پسر گلم با باباعلی تصمیم گرفتیم از امسال شبا همراه باباعلی برید مسجد برایه عزاداری آقامون امام حسین تا مثل ما که از بچگی عشق حسین رو با آشنایی با این سرور مهر دلمون کردن ماهم ادامه دهنده راه بابا مامانامون باشیم شب سوم ماه بود که باباعلی شمارو آماده کرد وباخودش برد وقتی برگشتید باباتقریبا در حد این بود که ببریم سرم بهش وصل کنیم میگفت که کارن یک لحظه آروم نشسته وباهمه چی کارداشت آخی برات تازگی داشته وتا میتونستی باباعلی رو اذیت کرده بودی بابا میگفت اول آروم بود بعد یواش یواش با بچه هایه دیگه دوست شد وتا میتونست اونارو دنبال کرد بعدشم رفت بالایه صندلی نشست وبه زور آوردمش پائین خلاصه همه دوستایه بابایی بهش گفته بودن امشب حسابی عزاداری کردی برو استراحت کن وباباعلی به زور آورده بودت خونه واز اون شبم هرکاری میکنم ببرتت میگه آبروم میره اینقدر سروصدا راه میندازه هواهم سرده نمیشه ببرمش حیاط مسجد که فقط صداشو بشنوه خلاصه اینطوری که ظواهرامر نشون میده شما امسال هم نمیتونی بری شبا داخل مسجد وباید یکسال دیگه بزرگتر بشی ولی خوب از اونروز مدام سینه میزنی ومیگی حسین حسین جانم آه ه ه ه ه ه ه ه!!!!!!!این آه رو نمیدونم از کجا پیداکردی ولی برام خیلی لذتبخشه که اینطور زود یاد گرفتی که این روزا چه روزهائیه امیدوارم همیشه پیرو راه امام حسین باشی وفلسفه کربلا رو درک کنی که عزاداری برایه امام حسین مهمه ولی ادامه دادن راهش وفهمیدن فلسفه کربلا وقیام عاشورا خیلی مهمتر ه