شما بزرگ میشی ومن همیشه نگرانم
سلا م پسرم چقدر زیباست بزرگ شدنت اینکه من وددی تاچند مدت پیش وقتی پیش اپن آشپزخونه بپربپر میکردی تا روشو ببینی بهم میگفتیم کو تا کارن قدش به اونجا برسه وحالا دیروز باباعلی دستپاچه من رو صدا کرده و میگه آنا آنا (آخه به سلامتی از اون موقع که شما به من میگی آنا یا مامان ددی هم دیگه به من میگه آنا یا مامان ) از اتاق پریدم بیرون وبا ترس اینکه چی شده میگم چیه چی شد بهت میگه ببین همون کارنمونه ها میگفتیم کی قدش به اپن میرسه ببین دار رویه اپن رونگاه میکنه یه لحظه مبهوت موندم ددی راست میگفت چشمم کف پات داشتی خودت رو اپن رو نگاه میکردی ومن وددی چه لذتی میبردیم ددی خندیده میگه روزها چه زود میگذره همون کارن ها ازاین پله به زور میگرفت بلند میشد یه لحظه ته دلم خالی شد اومدم کنار ددی رو راحتی نشستم میگم وای علی کارن داره بزرگ میشه ما اصلا متوجه نیستیم که داره چطور بزرگ میشه یعنی داره خوب تربیت میشه یعنی داریم برایه رفتن تو جامعه ومواجه شدن با هرطور آدم ومشکلات داره خوب تربیت میشه این بود که با بقول ددی آنا نگران شروع کرد بد کلی ددی برام حرف زد کلی مثال آورد که کارن داره خوب تربیت میشه نمیدونم بااینکه حق باددی بود ولی من همیشه نگرانتم پسرم نگران اینکه آیا من مادر خوبی هستم آیا میتونم شمارو درست تربیت کنم ومیتونم پسری تحویل جامعه بدم که همیشه متوجه حرکات واعمالش باشه خود ساخته باشه ورا خطا نره بنظر من همه میتونن بچه تربیت کنن ولی هرکسی نمیتونه فرزندی تربیت کنه که متوجه اعمال ورفتار خودش باشه حالا اینم یکی از عقاید منه ولی خوب تاحالا که همیشه متوجه حرکات ورفتارت بودی واینو فقط من که مادرتم نمیگم این حرف رو خیلی ها بهم گفتن که کارن خیلی عاقله در عین بچگیش میدونه باید چیکار کنه.....
همه آرزوم تربیت درست شماست پسرگلم