بزرگترین آرزوم بعد از بدنیا اومدنت این بوده که همیشه در دلت عشق به ائمه جاری باشه وتمام تلاشم در تربیتت اینکه دیندار باشی پسر گلم با باباعلی تصمیم گرفتیم از امسال شبا همراه باباعلی برید مسجد برایه عزاداری آقامون امام حسین تا مثل ما که از بچگی عشق حسین رو با آشنایی با این سرور مهر دلمون کردن ماهم ادامه دهنده راه بابا مامانامون باشیم شب سوم ماه بود که باباعلی شمارو آماده کرد وباخودش برد وقتی برگشتید باباتقریبا در حد این بود که ببریم سرم بهش وصل کنیم میگفت که کارن یک لحظه آروم نشسته وباهمه چی کارداشت آخی برات تازگی داشته وتا میتونستی باباعلی رو اذیت کرده بودی بابا میگفت اول آروم بود بعد یواش یواش با بچه هایه دیگه دوست شد وتا میتونست اونار...