نبض زندگیمون کارن جاننبض زندگیمون کارن جان، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

درگذر ثانیه های رشدوبالندگیت ومادرانگی های آرام من

وقتی باباعلی نیست

سلام مامانی میدونم این روزها زیاد حال خوشی نداری از طرفی حسابی سرماخوردی واز طرف دیگه باباعلی ازجمعه رفته واسه حسابرسی به تبریز ومن وشماحسابی کلافه ایم وشما اینقدر ناراحتی که وقتی ددی زنگ میزنه جوابشو نمیدی ومیگی بهش بگو فقط بیاد من تلفنی نمیخوامش وهمین بیقراری توخونه باعث شده مدام  بهونه گیری کنی بعدش گریه کنی مامانی دیگه اینقدر گریه میکنی واقعا توانم رو گرفتی واعتراضم که میکنم بابایی ومامانی میگن این بچه باباش کنارش نیست بهونه باباش رومیگیره بعد به اون ناراحتیهام عذاب وجدان هم اضافه میشه ددی که زنگ میزنه ومیبینه من انرژی ندارم حرف بزنم میگه معلومه خیلی دلت برام تنگ شده منم نمیتونم بگم بابا این اذیتهای کارن من رو ازپاانداخته واز طرفی...
19 خرداد 1393

روز تولد

سلام مامانی امسال تولدت باهرسال خیلی فرق میکرد از سال قبل که مامانی بزرگ برای پرنیا تولد گرفته بود مدام به من میگفتی مامانی بزرگ برای پرنیا وکیمیا تولد گرفت برای آنیکا تولد گرفت چرا برای من تولد نمیگیره منم هرچقدر توضیح میدادم که کارن جان خونه پرنیاجون وکیمیاجون دوره واسه همین آوردن خونه مامانب بزرگ تولد گرفتن که ماراحت باشیم تازه خونه آنیکاهم همون جا پیش مامانی بزرگه ولی خوب کی به این حرفها گوش میداد خلاصه گویا چند بار هم به مامانی بابایی گفته بودی شما من رو دوست ندارید اگه دوست داشتید برام تولد میگرفتید  امسال بعد از اینکه دست من اونطور آسیب دید من بااینکه تمام تدارک تولدت رو براعصرونه وتزئینات دیده بودم ولی تصمیم گرفتم دیگه ت...
18 خرداد 1393

کارن عزیزم تمام لحظه های عمرم بدرقه نفس کشیدن توست

            صدای بهم خوردن بال معصوم فرشته ها می آید انگار آمدن تو نزدیکست. لمس ِبودنت مبارک   امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی من کارن جان سالروز زمینی شدنت مبارک . . .     ...
13 خرداد 1393

کارن به زبان تصویر

    کارن وددی بهمن 92 پارک پردیس     وقتی پسملی راننده میشه تابستان 91       تابستان91                                   وقتی یه مرو فکرمیکنه                                     کارن وقتی منتظره آناازاداره بیاد بخاطربهوته گیری مامانی پستونک دادن وبا کارتنش خوابت برده پائیز 91 ...
25 ارديبهشت 1393

فرهنگ لغات کارن جان

  سلام آنایی جیگر از امروز هرلغتی رو تکرار کردی یا میکنی مینویسم برات تا یک روز ببینی که از کجا شروع کردی والبته صداتو ضبط هم میکنم مامانی    مامایی دایی جان   دادایی ژا خانم        حانم یلدا       الدا آرینا     هاینی البته چون سخته ترجیح میدی بگی آجی بستنی   ببسی ، ایسکی کلاغ   قاقاک من   مین مین نای نای     نانایینانایی عکس    عس من آخه پسرم میگه باید فقط از من عکس بگیرید کیف      گیف دست  ...
21 ارديبهشت 1393

ناخن پزشکی

کارن جان تازگیها حرفهایی میزنی واصطلاحاتی بکارمیبری که خیلی هاشو تاحالا نشنیدم مثلا دیشب میخواستیم بخوابیم بمن گفتی انا خوایش میکنم بیا یکم پیشم بخواب اومدم که پیشت بخوابم گفتی نه واستا واستا گفتم واسه چی ؟ گفتی ببینم پاهات تمیزه منو میگی همینطور چشمهام 10تاشد برگشتی گفتی آخه آنا جون من تازه ملافه های تختمو عوض کردم اگه پاهات کثیف باشه اون رو خراب میکنه عید داره میاد بعد من دقیقا این شکلی شدم  خلاصه بعدازاینکه زیرپاهامو نگاه کردی ومنم موفق شدم که از ایست بازرسی با موفقیت عبورکنم پیشت خوابیدم وشروع کردم به لالایی گفتن که گفتی آنا پشتمو بخارون از وقتیکه نی نی بودی بابایی(باباجون خودم)عادتت داده به ماساژ والان هم باید موقع خواب پشتت رو...
2 فروردين 1393