نبض زندگیمون کارن جاننبض زندگیمون کارن جان، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

درگذر ثانیه های رشدوبالندگیت ومادرانگی های آرام من

گلچینی از عکسهای آتلیه ای

پسرگلم ازاونجائی که مامان همیشه باکمبود وقت مواجه هست اینه که فقط تعدادی از عکسهایی که هنوز آلبوم نشده بود رو چند مدت  پیش تو خونه اسکن کردم حالا سعی میکنم بازم بقیه رو تو ادامه ش به مرور اضافه کنم... عاشق این نگاه مردونتم     عزیزم این عکس گیفت تولد دوسالگیت بود که به مهمونهای عزیزمون دادیم     این عکسهارو هم برایه عید٩٢ رفتیم آتلیه اینم یه ژست مردونه       ...
21 اسفند 1392

وقتی من پیر شدم

      پسر مهربونم           آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی...صبور باش و مرا درک کن     اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف میکنم....و یا هنگامیکه نمیتوانم لباسهایم را بپوشم...     صبور باش و زمانی را به یاد آور که همین کارها را به تو یاد می دادم.       صبور باش و زمانی را به یاد آور که همین کارها را به تو یاد می دادم.   اگر زمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراری است و کلماتی را چندین بار تکرار میکنم...   صبور باش و حرفهایم را قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا بده....   وقتی ن...
21 اسفند 1392

مناسبتهای مختلف

عزیزم چند وقتیه باز نتونستم از روزهایی که میگذره برات بنویسم ولی حالا بادست پر کلی خاطره از روزهای رفته برات دارم امسال محرم حسینی صبح تاسوعا ددی بیدارت کرد وبا هم صبحونه خوردید بعد سربند یا حسینت رو زدی سرت وزنجیری که تو امامزاده صالح که با ددی عزیز ودائی جان وحانمی مهربون رفته بودیم واین دوتا رو برات از بازارتجریش که پشت امامزادست خریدیم رو برداشتی وبمن گفتی آنا شما بمون من برم عزاداری کنم وبیام اگه خواستی بیا حسین حسین من رو ببین وبا ددی برای عزاداری رفتی اینم عکس شما وددی که شماهمش میگفتی بریم چرا باید عکس بگیریم.     مامانی وقتی یکی میخواد نماز بخونه انگار تفریح شماهم شروع میشه خلاصه کلی از کت وکول نمازخون بالا مری ...
7 اسفند 1392

عکس های کارن سری سوم

به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را چون نهری گوارا نوشید به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت   من بهار را به خاطر شکوفه هایش   زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را     به خاطر تو دوست دارم   کودکم ...
27 آذر 1392

دوستای خوبم

این ماهان خوشگلست مامان ماهان با آنا همکاره واین اولین باری بود که ماهان اومده بود خونه ما راستی ماهان یکروز از من زودتر به این دنیا اومده ودل مامان وباباشو شاد کرده       اینم مائده کوچولو ومن وماهان مائده هم دخمل همکاره آناییه اینجا منوماهان 11ماهه ایم ولی مائده از ما چهارماه بزرگتره چقدر این روز به ماخوش گذشت رفته بودیم خونه خاله لیلا همکار آنایی هدیه ماهان کارن ساغر مائده وفاطمه اینم یه عکس از آیلین خوشگل یه خاطره خوشی که از آیلین برای ما یادگاری موند وبرای ماخیلی جالب بود این بود که آیلین کاملا ترک صحبت میکرد وما مدام به اشتباه با آیلین کوچولو فارسی حرف میزدیم رادین پسر خاله الهام همکار م...
20 آذر 1392

عکسهای کارن سری دوم

 مامانی این عکسها همه از موبایله زیاد کیفیت خوبی ندارن اینجا اردیبهشت سال 1391 در کوههای زرکوبان کلا علاقه شدیدی به اتراق در پشت مبلهای خونه مامان مریم داری  اینم یه نمونه از شیطنتهای خونه مامان مریم  دی ماه1391      کارن جان این کلاه که یک ژاکت هم داره کادوی مامان بزرگ طیبه ست به شما بهمن 1391 وقتی کارن درانتظار اومدن مامان وددی از اداره با تدی عروسک بچه گیای آنا خوابش برده این عروسک رو باباحسین وقتی من کوچولو بودم از تبریز خریده وزمان آنا اسمش خرسی بود ولی الان با تصمیم شما ورژن جدید شده وبه تدی تغییر نام داده کلا علاقه زیادی به تمیزی ونظافت داری وتوای...
19 آذر 1392