شما بزرگ میشی ومن همیشه نگرانم
سلا م پسرم چقدر زیباست بزرگ شدنت اینکه من وددی تاچند مدت پیش وقتی پیش اپن آشپزخونه بپربپر میکردی تا روشو ببینی بهم میگفتیم کو تا کارن قدش به اونجا برسه وحالا دیروز باباعلی دستپاچه من رو صدا کرده و میگه آنا آنا (آخه به سلامتی از اون موقع که شما به من میگی آنا یا مامان ددی هم دیگه به من میگه آنا یا مامان ) از اتاق پریدم بیرون وبا ترس اینکه چی شده میگم چیه چی شد بهت میگه ببین همون کارنمونه ها میگفتیم کی قدش به اپن میرسه ببین دار رویه اپن رونگاه میکنه یه لحظه مبهوت موندم ددی راست میگفت چشمم کف پات داشتی خودت رو اپن رو نگاه میکردی ومن وددی چه لذتی میبردیم ددی خندیده میگه روزها چه زود میگذره همون کارن ها ازاین پله به زور میگرفت بلند...
نویسنده :
مامان فرشته
20:38